شعر ولایی
و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون ...

 

786

 

 

دختر فکر بکر من، غنچه‌ لب چو واکند

از نمکين کلام خود حق نمک ادا کند

طوطي طبع شوخ من گر که شکرشکن شود

کام زمانه را پر از شکر جان‌فزا کند

بلبل نطق من ز يک نغمه‌ي عاشقانه‌اي

گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند

خامه‌ي مشک‌ساي من گر بنگارد اين رقم

صفحه‌ي روزگار را مملکت ختا کند

مطرب اگر بدين نمط ساز طرب کند گهي

دايره‌ي وجود را جنت دل‌گشا کند

منطق من هماره بندد چو نطاق نطق را

منطقه‌ي حروف را منطقة‌السما کند

شمع فلک بسوزد از آتش غيرت و حسد

شاهد معني من ار جلوه‌ي دلربا کند

نظم برد بدين نسق از دم عيسوي سبق

خاصه دمي‌ که از مسيحانفسي ثنا کند

وهم به اوج قدس ناموس اله کي رسد؟

فهم که نعت بانوي خلوت کبريا کند؟

ناطقه‌ي مرا مگر روح قُدُس کند مدد

تا که ثناي حضرت سيدة‌النسا کند

فيض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه

چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتها کند

صورت شاهد ازل، معني حسن لم‌يزل

وهم چگونه وصف آيينه‌ي حق‌نما کند؟

مطلع نور ايزدي، مبدأ فيض سرمدي

جلوه‌ي او حکايت از خاتم انبيا کند

بسمله‌ي صحيفه‌ي فضل و کمال معرفت

بلکه گهي تجلي از نقطه‌ي تحت «با» کند

دايره‌ي شهود را نقطه‌ي ملتقي بود

بلکه سزد که دعوي «لو کشف الغطا» کند

حامل سرّ مستسر، حافظ غيب مستتر

دانش او احاطه بر دانش ماسوي کند

عين معارف و حکم، بحر مکارم و کرم

گاه سخا محيط را قطره‌ي بي‌بها کند

ليله‌ي قدر اوليا، نور نهار اصفيا

صبح، جمال او طلوع از افق علا کند

بضعه‌ي سيد بشر، ام ائمه‌ي غرر

کيست جز او که همسري با شه لافتي کند؟

وحي نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب

قصه‌اي از مروتش سوره‌ي «هل اتي» کند

دامن کبرياي او دسترس خيال، ني

پايه‌ي قدر او بسي پايه به زير پا کند

لوح قدر به دست او، کلک قضا به شست او

تا که مشيت الهيه چه اقتضا کند

در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان

در نشئات «کن‌ فکان» حکم «بما تشا» کند

عصمت او حجاب او عفت او نقاب او

سرّ قدم حديث از آن ستر و از آن حيا کند

نفخه‌ي قدس بوي او، جذبه‌ي انس خوي او

منطق او خبر ز «لاينطق عن هوي» کند

قبله‌ي خلق روي او، کعبه‌ي عشق کوي او

چشم اميد سوي او، تا به که اعتنا کند

بهر کنيزي‌اش بود زهره کمينه مشتري

چشمه‌ي خور شود اگر چشم سوي سها کند

«مفتقرا» متاب رو از در او به هيچ سو

زآنکه مس وجود را فضه‌ي او طلا کند

                                                              
 
شاعر : آیت الله غروی اصفهانی ( کمپانی )
 
علو درجات و مقام شاعر صلوات ...                                                     



برچسب‌ها: <-TagName->
[ شنبه 3 تير 1391برچسب:حضرت زهرا , فاطمه , روح قدس , شعر زیبا , کمپانی , غروی اصفهانی , بی نظیر , فضائل, ] [ 12:9 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]


786

 

 

 

امفلح ثغرک ام جوهر

و رحیق رضا بک ام سکر

قد قال لثغرک صانعه

انا اعطیناک الکوثر

و الخال بخدک ام مسک

نقطت به الورد الاحمر

 ام ذاک الخال بذاک الخد

فتیت الند على مجمر

عجبا من جمرته تذکو

و بها لایحترق العنبر

یا من تبدولى و فرته

فى صبح محیاه الازهر

فاءجن به فى اللیل اذا

یغشى و الصبح اذا اسفر

ارحم ارقا لو لم یمرض

بنعاس جفونک لم یسهر

تبیض لهجرک عیناه

حزنا و مدامعه تحمر

یا للعشاق لمفتون

بهوى رشا احوى احور

ان یبد لذى طرب غنى

او لاح لذى نسک کبر

امنت هوى بنبوته

و بعینیه سحر یؤ ثر

اصفیت الود لذى ملل

عیش بقطیعته کدر

یا من قد اءثر هجرانى

و على بلقیاه استاءثر

اقسمت علیک بما اولتک

النظرة من حسن المنظر

و بوجهک اذ یحمر حیا

و بوجه محبک اذ یصفر

و بلولوء مبسمک المنظوم

و لوءلوء دمعى اذ ینثر

ان تترک هذا الهجر فلیس

یلیق بمثلى ان یهجر

بکر للهو و نیل الصفو

فوجه العیش لمن بکر

و انظر للزهر شطر النهر

فوجه الدهر به ازهر

و لقد اسرفت و مااسلفت

لنفسى ما فیه اعذر

سودت صحیفه اعمالى

و وکلت الامر الى حیدر

هو کهفى من نوب الدنیا

و شفیعى فى یوم المحشر

قد تمت لى بولایته

نعم جمت عن ان تشکر

لاصیب بها الحظ الاوفى

 

شاعر : سید رضا هندی ( ره )

علو درجات و مقامات شاعر صلوات ...



برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:قصیده کوثریه , فاطمه , کوثر , انّا اعطیناک الکوثر , ولایت , شعر عربی , بی نظیر , ] [ 18:7 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]

786

 

سیمرغ مهر چون به در آید ز کوه قاف

زاغ سیاه شب پره گردد چنان دژم

مانند اژدهای بیابان مار و مل

از شرق تا به غرب جهانش به زیر دم

یعسوب شب نقود کواکب کند نثار

از بهر نور مقدم سلطان صبحدم

ثعبان روز دست تطاول کند دراز

بر نو عروس لیل درد پرده ظلم

طاووس قدس بال زر افشان کند پدید

تا نعت و مدح سرور دین را کند رقم

 

رفرف سوار دشت دنی سید الوری

امیّ لقب خلیل حسب هاشمی حشم

روزی به زیر برج کسا آرمیده بود

با نیّرین اعظم و با بنت و ابن عم

آمد ندا به سوی ملائک در آسمان

از نزد خالق صمد و صانع النعم

کی ساکنان عالم لاهوتیان تمام

بر عزّت و جلال و خداوندیم قسم

در صفحه وجود گر این پنج تن نبود

هرگز نمی نمود جهان جلوه از عدم

نی جن و انس و مور و فلک نی فرشتگان

نی عرش و فرش و کرسی و نی لوح و نی قلم

بهر طفیل هستی این پنج نور پاک

گردیده خلقت همه اشیا به یک قلم

نا گه امین وحی خداوند از آن میان

کرد اینچنین سوال که یا صانع النعم

ایشان چه کاره اند ؟ کیانند ؟ کیستند ؟

این سروران عالم ایجاد بیش و کم ؟

آمد ندا بار دگر بهر جبرئیل

از مصدر جلال که ای پیک محترم

درّ یتیم زبده اولاد آدمند

سیمرغ اوج قاف سعادت قتیل هم

حلاّل مشکلات خلائق قشمشم است

شاه نجف امیر عرب خسرو عجم

زهراست کو شفیعه فردای محشر است

بر عاصیان گم شدگان دیار غم

سبط محمّد است که نامش بود حسن

مشتاق درد و محنت و رنج و غم و الم

گلگون قبای عرصه میدان کربلا

لب تشنه فرات شهید کنار یم

بلبل به غیر آل علی التجا مبر

بر خوان ز خور فرقه نسناس شکوه کم

 

 

 

شاعر : مرحوم علاّمه بلبل ( ره )

 

 

 



برچسب‌ها: <-TagName->
[ چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390برچسب:حدیث کساء , علامه بلبل , پنج تن , شعر عجیب , بی نظیر , ولایی , اهل بیت, ] [ 1:43 ] [ سید عبدالرضا هاشمی ] [ ]
درباره وبلاگ

از مژه قلم دارم و از اشک مرکّب تا عکس تو را نقش زنم بر صحف شب گریم به مه و سال و شب و روز مرتّب دست منو دامان تو یا حضرت زینب ( س )
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعر ولایی و آدرس jabraileshgh.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 1087
بازدید کل : 39445
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1

..